دنیا خانهاى است که کسى از آن سالم نمانده مگر با اعمال پاکى که در آن انجام دهد، و به چیزى که مخصوصآن عمل شود نجات پیدا نشود.
مردم به دنیا از باب امتحان مبتلا شدهاند، آنچه را از این دنیا محض دنیا برداشتهانداز دستشان برود و در قیامت نسبت به آن بازخواست شوند، و آنچه از دنیا براى آخرت گرفتهاند بر آن وارد مىشوند و در آن اقامت مىکنند.
دنیا در دید خردمندان همانند سایه در حال برگشت است، به وقتى که آنرا در حال گسترش مىبینى جمع مىشود، و وقتى که رو به افزایش مىنگرى رو به کاهش مىرود.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
لاِصْحابِهِ به یاران خود در وصف معاویه
اَما اِنَّهُ سَیَظْهَرُ عَلَیْکُمْ بَعْدى رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ، یَأْکُلُ ما یَجِدُ، وَ یَطْلُبُ ما لایَجِدُ. فَاقْتُلُوهُ، وَ لَنْتَقْتُلُوهُ. اَلا وَ اِنَّهُ سَیَأْمُرُکُمْ بِسَبِّى وَ الْبَراءَةِ مِنِّى. فَاَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونى فَاِنَّهُ لى زَکاةٌ، وَلَکُمْ نَجاةٌ. وَاَمَّا الْبَراءَةُ فَلاَتَتَبَرَّأُوا مِنِّى فَاِنِّى وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَ سَبَقْتُ اِلَى الاْیمانِ وَ الْهِجْرَةِ. پس از من مردى گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب مىشود،آنچه بیابد بخورد، و آنچه نیابد بخواهد. او را بکشید، ولى هرگز نخواهید کشت. او شما را به ناسزاگفتن به من و بیزارى از من فرمان مىدهد.
در صورت اجبار بدگویى کنید، زیرا که مایه پاکى و علوّ درجه منو نجات شما خواهد بود. ولى از من بیزارى نجویید، زیرا من بر فطرت الهى به دنیا آمدهام،و در ایمـان و هجـرت بر همه سبقت جستـهام.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
] لَمّا هَرَبَ مَصْقَلَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الشَّیْبانِىُّ اِلى مُعاوِیَةَ. وَ کانَ قَدِ ابْتاعَ سَبْىَ بَنىناجِیَةَ به وقتىکه مصلقة بن هُبَیره شیبانى به سوى معاویه فرار کرد. مصلقه اسراى بنىناجیه
مِنْ عامِلِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِالسّلامُ وَ اَعْتَقَهُمْ، فَلَمّا طالَبَهُ بِالْمالِ را از عامل امیرالمؤمنین(ع) خریده و آزاد نموده بود (و حدود نیمى از مبلغ را نپرداخته بود). زمانىکه حضرت
خاسَ بِهِ وَ هَرَبَ اِلَى الشّامِ.[ بهاى آن را خواست خیانت کرده به شام گریخت.
قَبَّحَ اللّهُ مَصْقَلَةَ، فَعَلَ فِعْلَ السّادَةِ، وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبیدِ. فَما اَنْطَقَ خدا مصقله را خیر ندهد، عمل کرد عمل بزرگان، و فرار کرد فرار بردگان. او ستایشکننده خود مادِحَهُ حَتّى اَسْکَتَهُ، وَلا صَدَّقَ واصِفَهُ حَتّى بَکَّتَهُ. وَ لَوْ اَقامَ را هنوز گویا نکرده خاموش نمود، و وصفکنندهاش را هنوز تصدیق نکرده سرکوب کرد. اگر پیش ما مىماند لاَخَذْنا مَیْسُورَهُ، وَ انْتَظَرْنا بِمالِهِ وُفُورَهُ. آنچه مقدورش بود از او مىگرفتیم، و به انتظار فراوانى مالش براى تسویه بقیه آن مىماندیم.
وقتی نماینده خود، جریر ابن عبد الله را در سال 36 به طرف معاویه فرستاد و معاویه پاسخ روشنی نمی دا، یاران امام گفتند: وسایل جنگ را مهیا کن. امام (علیه السلام) فرمودند:
آمادهشدن من براىجنگ با اهلشام در حالىکه جریر را نزد آنانفرستادم، بستن راه صلح بهروى آنان،و باعث روى گرداندن شامیان از راه صلح است اگر خواهان خیر باشند. ولى من براى سفارت جریر وقتى را معینکردهامکه پس ازپایان آن نمىماند مگر اینکه فریبخورده یا آلوده بهنافرمانى من شود. در این وقت نظر من مدارا است،و شما هم همان را پیشه خود سازید، البته با آمادگى شما جهت نبرد مخالفتى ندارم. همه جوانب جنگ با معاویه را سنجیده، و ظاهر و باطن آن را زیر و رو کردهام، براى خود چارهاى جز جنگ، یا کفر به آورده محمّد صلّى اللّه علیه وآله ندیدم. قبلاز من براى مردم حاکمى بود (عثمان) که حوادثىرا پدید آورد، وجاى اعتراض وگفت گو علیه خود را براى مردم بازکرد،مردم هم درباره او سخنانى گفتند، آنگاه بر او خردهها گرفتند و به تغییر او دست زدند.
به جان خودم قسم در جنگ با کسىکه با حق مخالفت کرده و در گمراهى قدم نهاده، مدارا و سستى نمىکنم. ای بندگان خدا! از خدا پروا کنید (تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید)، و از خدا به خدا بگریزید،و در راهى که براى شما قرار داده قدم نهید، و به اداى تکالیف قیام کنید،که اگر در دنیـا پیـروز نشوید على ضامن پیـروزى شما در آخـرت اسـت.
(در سال 36 هجرى پس از بازگشت فرستادگان امام علیه السّلام از جانب طلحه و زبیر، در سرزمین «ذى قار» این سخنرانى را ایراد کرد)
امام علیه السّلام و شناساندن ناکثین «اصحاب جمل»
آگاه باشید، که همانا شیطان حزب و یارانش را بسیج کرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار دیگر ستم را به جاى خود نشاند و باطل به جایگاه خویش پایدار شود. سوگند به خدا ناکثین هیچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند آنها حقّى را مى طلبند که خود ترک کردند، و انتقام خونى را مى خواهند که خود ریختند اگر شریک آنها بودم، پس آنها نیز در این خونریزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ریختند پس کیفر مخصوص آنهاست مهم ترین دلیل آنها به زیان خودشان است.
مى خواهند از پستان مادرى شیر بدوشند که خشکیده، بدعتى را زنده مى کنند که مدّت ها است مرده، و چه دعوت کننده اى و چه اجابت کنندگانى همانا من به کتاب خدا و فرمانش در باره ناکثین خشنودم. امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشیر تیز پاسخ آنها را خواهم داد، که براى درمان باطل و یارى دادن حق کافى است.
شگفتا از من خواستند به میدان نبرد آیم و برابر نیزه هاى آنان قرار گیرم و ضربت هاى شمشیر آنها را تحمّل کنم گریه کنندگان بر آنها بگریند تا کنون کسى مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشیر نهراسانده است، من به پروردگار خویش یقین داشته و در دین خود شک و تردیدى ندارم.
همانا آخرت پیش روى شماست و مقدمات قیامت (مرگ) از پشت سر شما را مىراند. سبکبار شوید تا برسید، همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند.
(مىگویم: این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلّىاللّه علیه وآله با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برترى دارد و از آن پیشى مىگیرد. اینکه فرمود:«سبکبار شوید تا ملحق گردید» سخنى از این کوتاهتر و پرمعناتر شنیده نشده، چه جملهاى عمیق و سرچشمهاى از معرفت و حکمت است! و ما در کتاب خصائص عظمت و شرافت این کلام را شرح دادهایم.
لاتَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدى، فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَاَهُ کَمَنْ پس از من خوارج را نکشید، چون کسىکه حق را بجوید و اشتباه کند مانند کسى نیست طَلَبَ الْباطِلَ فاَدْرَکَهُ. که باطل را بخواهد و آن را بیابـد. ]یَعْنـى مُعـاوِیَـةَ وَ اَصْـحابَـهُ.[
لَمّا عَزَمَ عَلى حَربِ الْخَوارِجِ وَ قیلَ لَهُ: اِنَّ الْقَوْمَ قَدْ عَبَرُوا جِسْرَ النَّهْرَوانِ زمانىکه عزم بر جنگ خوارج داشت و بهآنحضرت خبر دادند که آنان از پل نهروان عبور کردهاند مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ. وَاللّهِ لایُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَ لایَهْلِکُ محل نابودى ایشان این طرف آب است. به خدا قسم ده نفر از ایشان از این مهلکه جان به در نبرند، و از شما مِنْکُمْ عَشَـرَةٌ. هم ده نفر کشته نشود. ]یَعنى بِالنُّطْفَةِ ماءَ النَّهْرِ، وَ هِىَ اَفْصَحُ کِنایَة عَنِ الْماءِ وَ اِنْ کانَ کَثیراً جَمّاً. مراد از «نطفه» آب نهر است. لغت نطفهاز جنبه کنایى فصیحترین کنایهاز آب مىباشد هرچند آب بسیار باشد. وَ قَـدْ اَشَـرْنا اِلى ذلِـکَ فیما تَقَـدَّمَ عِنْـدَ مُضِىِّ ما اَشْبَهَـهُ.[ و ما شبیه این مطلب را ذیل نظیر همین فرمایش حضرت در گذشته اشاره کردیم.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
وَ قَدِ اسْتَبْطَأَ اَصْحابُهُ اِذْنَهُ لَهُمْ فِى الْقِتالِ بِصِفِّینَ به وقتى که به نظر یارانش در اجازه براى آغاز جنگ صفّین تأخیر نمود
اَمّا قَوْلُکُمْ اَکُلَّ ذلِکَ کَراهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللّهِ ما اُبالى دَخَلْتُ اِلَى اما سخن شما که: آیا این همه درنگ از نبرد براى ناگوار بودن مرگ است؟! به خدا قسم باکى ندارم الْمَوْتِ اَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ اِلَىَّ. که من بر مرگ وارد شوم یا مرگ به سوى من آیـد. وَ اَمّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فى اَهْلِ الشّامِ! فَوَاللّهِ ما دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً و اماکلامشما که تأخیرمدر نبرد تردید نسبت بهشامیاناست، بهخدا سوگند یکروز جنگرا بهتأخیر نینداختم اِلاّ وَ اَنَا اَطْمَعُ اَنْ تَلْحَقَ بى طائِفَةٌ فَتَهْتَدِىَ بى وَ تَعْشُوَ جز به طمع اینکه گروهى از این مردم به من ملحق شوند و به وسیله من هدایت یابند و با آن دید اِلى ضَوْئى، وَ ذلِکَ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اَقْتُلَها عَلى ضَلالِها ضعیفى که دارند از نورم بهرهمند گردند، این تأخیر با این نظرى که دارم برایم از اینکه گمراهان را با شمشیر دِرو وَ اِنْ کـانَـتْ تَـبُـوءُ بِـآثـامِـهـا. کنم محبوبتر است هرچند که کیفر گناهانشان به گردن خودشان است.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
فى ذِکْرِ الْبَیْعَةِ در مسأله بیعت
فَتَداکُّوا عَلَىَّ تَداکَّ الاْبِلِ الْهیم یَوْمَ وِرْدِها، مردم براى بیعت با من به شدت به هم مىخوردند مانند به هم خوردن شتران تشنه در روز ورود به آب قَدْ اَرْسَلَها راعیها، وَ خُلِعَتْ مَثانیها، حَتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُمْ قاتِلِىَّ اَوْ که ساربان آنها را رها کرده و عقال از پایشان برداشته باشد، تا جایىکه گمان بردم مرا خواهند کشت یا بَعْضَهُمْ قاتِلُ بَعْض لَدَىَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هذَا الاْمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتّى در حضورم بعضى بعض دیگر را نابود خواهند کرد. زیر و روى حکومت را اندیشه کردم به مَنَعَنِى النَّوْمَ، فَما وَجَدْتُنى یَسَعُنى اِلاّ قِتالُهُمْ اَوِ الْجُحُودُ بِما جاءَ صورتى که خواب را از چشمانم گرفت، راه چارهاى جز جنگ با دشمنان یا انکار آنچه که بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فَکانَتْ مُعالَجَةُ الْقِتالِ اَهْوَنَ عَلَىَّ محمّد صلّى اللّه علیه وآله آورده نیافتم، پس تحمل جنگ برایم آسانتر مِنْ مُعالَجَةِ الْعِقابِ، وَ مَوْتاتُ الدُّنْیا اَهْوَنَ عَلَىَّ مِنْ مَوْتاتِ الاْخِرَةِ. از تحمل کیفر الهى، و مشقتهاى این دنیا برایم سهلتر از مشقّتهاى آخرت بود.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
فى ذِکْرِ الْکُوفَةِ در باره کوفه
کَاَنِّى بِکِ یا کُوفَةُ، تُمَدِّینَ مَدَّ الاْدیمِ الْعُکاظِىِّ، تُعْرَکینَ اى کوفه، گویا تو را مىنگرم که همانند چرم عُکاظىّ زیر پاى حوادث کشیده مىشوى، پایمال بِالنَّوازِلِ، وَ تُرْکَبینَ بِالزَّلازِلِ. وَ اِنّى لاَعْلَمُ اَنَّهُ ما اَرادَ بِکِ جَبّارٌ پیشامدها مىگردى، و اضطرابها بر تو سوار مىشود. مىدانم هیچ ستمکارى بر تو بدى نخواست مگر اینکه سُوءًا اِلاَّ ابْتَلاهُ اللّهُ بِشاغِل، اَوْ رَماهُ بِقاتِل. خداوند او را به برنامه مشغولکنندهاى مبتلا ساخت، یا هدف تیر کُشندهاى نمود.
به جان خودم قسم در جنگ با کسىکه با حق مخالفت کرده، و در گمراهى قدم نهاده
اِدْهان وَلا ایهان. فَاتَّقُوا اللّهَ، عِبادَ اللّهِ وَ فِرُّوا اِلَى اللّهِ مِنَ اللّهِ، مداهنه و سستى نمىکنم. عباد خدا! از خدا پروا کنید، و از خدا به خدا بگریزید، وَ امْضُوا فِى الَّذى نَهَجَهُ لَکُمْ، وَ قُومُوا بِما عَصَبَهُ بِکُمْ. و در راهى که براى شما قرار داده قدم نهید، و به اداى تکالیف قیام کنید، فَعَلِىٌّ ضامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلاً، اِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عاجِلاً. که اگر در دنیـا پیـروز نشوید على ضامن پیـروزى شما در آخـرت اسـت.
اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، هش دارید که شیطان گروهش را برانگیخته و ارتش خود را از هر سو گرد آورده، لِیَعُودَ الْجَوْرُ اِلى اَوْطانِهِ، وَ یَرْجِعَ الْباطِلُ اِلى نِصابِهِ. وَ اللّهِ ما تا ستمگرى به محلش و باطل به جایش برگردد. به خدا قسم آنان اَنْکَرُوا عَلَىَّ مُنْکَراً، وَلا جَعَلُوا بَیْنى وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً، وَ اِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ ناشایستهاى از من ندیدند و بین من و خودشان انصاف ندادند و از من حقى را مىخواهند که خود حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ. فَلَئِنْ کُنْتُ شَریکَهُمْ فیهِ فَاِنَّ لَهُمْ ترک آن کردهاند و خونى را مىجویند که خود ریختهاند. اگر در این خونریزى همکارشان بودم پس خودشان لَنَصیبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِنْ کانُوا وَلُوهُ دُونى فَمَا التَّبِعَةُ اِلاّ عِنْدَهُمْ، هم از اینخونریزى نصیبدارند و اگر بدوندخالت داشتن من خود عهدهدار آنبودند عقوبتىجز بر آنان نیست، وَ اِنَّ اَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلى اَنْفُسِهِمْ. یَرْتَضِعُونَ اُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، و بزرگترین دلیلشان به ضرر خود آنهاست. از پستانى که خشک شده شیر مىخواهند، وَ یُحْیُونَ بِدْعَةً قَدْ اُمیتَتْ. یاخَیْبَةَ الدّاعى! مَنْ دَعا؟ و زنده کردن بدعتى را که مرده است مىطلبند. آه چه دعوتکننده زیانکارى! دعوتکننده کیست؟ وَ اِلامَ اُجیبَ؟ وَاِنّى لَراض بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَیْهِمْ، وَ عِلْمِهِ فیهِمْ. و به چه چیز اجابت مىشود؟ من به حجت خدا و آگاهى او درباره اینان راضیم.
فَاِنْ اَبَوْا اَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ، وَ کَفى بِهِ شافِیاً مِنَ الْباطِلِ، اگر سر برتابند تیغ تیز حواله آنان مىکنم، که درمان ایشان از باطل است، وَ ناصِراً لِلْحَقِّ. و مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ اِلَىَّ اَنْ اَبْرُزَ لِلطِّعانِ، و یارىدهنده حق. شگفتا! از من مىخواهند به میدان جنگ آیم، وَ اَنْ اَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ، لَقَدْ کُنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، و در نبرد با آنان صبر ورزم! مادر به عزایشان بنشیند، تاکنون کسى مرا از نبرد نترسانده، وَلاَاُرْهَبُ بِالضَّرْبِ. وَ اِنِّى لَعَلى یَقین مِنْ رَبّى، وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دینى. و از شمشیر به وحشت نینداخته. من به پروردگارم یقین دارم و شبههاى در دینـم نـدارم.
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از خطبههاى آن حضرت است
در توجه به قیامت
فَاِنَّ الْغایَةَ اَمامَکُمْ، وَ اِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ. همانا آخرت پیش روى شماست و مقدمات قیامت از پشت سر شما را مىراند. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَاِنَّما یُنْتَظَرُ بِاَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ. سبکبار شوید تا ملحق گردید که رفتگان شما را بازداشتهاند تا آخرین شما به آنها ملحق گردند. ] اَقُولُ: اِنَّ هذَا الْکَلامَ لَوْ وُزِنَ بَعْدَ کَلامِ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى مىگویم: این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلّىاللّه علیه وآله اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکُلِّ کَلام لَمالَ بِهِ راجِحاً، وَ بَرَّزَ عَلَیْهِ سابِقاً. فَاَمّا قَوْلُهُ عَلَیْهِالسَّلامُ: با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برترى دارد و از آن پیشى مىگیرد. اینکه فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» فَما سُمِعَ کَلامٌ اَقَلُّ مِنْهُ مَسْمُوعاً، وَ لا اَکْثَرُ مَحْصُولاً، وَ ما اَبْعَدَ
«سبکبار شوید تا ملحق گردید» سخنى از این کوتاهتر و پرمعناتر شنیده نشده، چه جملهاى غَوْرَها مِنْ کَلِمَة، وَ اَنْقَعَ نُطْفَتَها مِنْ حِکْمَة! وَ قَدْ نَبَّهْنا فى کِتابِ الْخَصائِصِ عَلى عمیق و سرچشمهاى از معرفت و حکمت است! و ما در کتاب خصائص عِظَمِ قَدْرِها وَ شَرَفِ جَوْهَرِها.[ عظمت و شرافت این کلام را شرح دادهایم.