وبلاگ دکتر موسوی مقدم

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

تفسیر خطبه 27

خطبه 27

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در نکوهش اصحاب از نرفتن به جهاد

 

اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ
پس از حمد خدا، جهاد درى است از درهاى بهشت، که خداوند آن را به روى اولیاء
اَوْلِیائِهِ، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى، وَ دِرْعُ اللّهِ الْحَصینَةُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثیقَةُ.
خاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهیزگارى، زره استوار و سپر مطمئن خداست.

فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمْلَةَ الْبَلاءِ،
هر کس آن را از باب بى اعتنایى ترک کند خداوند بر او جامه ذلت بپوشاند و غرق بلا نماید،
وَ دُیِّثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ، وَ ضُرِبَ عَلى قَلْبِهِ بِالاْسْهابِ،
و به ذلّت و خوارى و پستى گرفتار آید، بر دلش پرده هاى بى عقلى زده شود،
وَ اُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ، وَ سیمَ الْخَسْفَ، وَ مُنِعَ النِّصْفَ.
و در برابر ضایع کردن جهادْ حق از او گرفته شود و محکوم به ذلت و خوارى و محروم از انصاف گردد.
اَلا وَ اِنِّى قَدْ دَعَوْتُکُمْ اِلى قِتالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ لَیْلاً وَ نَهاراً، وَ سِراًّ
بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار، شما را به جنگ این قوم دعوت
وَ اِعْلاناً، وَ قُلْتُ لَکُمُ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ اَنْ یَغْزُوکُمْ، فَوَاللّهِ ما غُزِىَ قَوْمٌ
کردم، به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند، به خدا قسم هیچ ملّتى در خانه اش مورد حمله
قَطُّ فى عُقْرِ دارِهِمْ اِلاّ ذَلُّوا. فَتَواکَلْتُمْ وَ تَخاذَلْتُمْ حَتّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ
قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد؛ اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یارى یکدیگر برنخاستید
الْغاراتُ، وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الاْوْطانُ. وَ هذا اَخُو غامِد وَ قَدْ وَرَدَتْ
تا دشمن از هر سو بر شما تاخت و شهرها را از دست شما گرفت. این مرد غامدى است که
خَیْلُهُ الاْنْبارَ، وَ قَدْ قَتَلَ حَسّانَ بْنَ حَسّانَ الْبَکْرِىَّ، وَ اَزالَ خَیْلَکُمْ
لشکرش به انبار وارد شد، حسّان بن حسّان بکرى را کشت و مرزبانان شما را از جاى
عَنْ مَسالِحِها. وَ لَقَدْ بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاَةِ
خود راند. به من خبر رسیده مهاجمى از آنان بر زن
الْمُسْلِمَةِوَ الاْخْرَى الْمُعاهَدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَها وَ قَلائِدَها
مسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او را
وَ رِعاثَها، ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ اِلاّ بِاِلاْسْتِرْجاعِ وَ الاْسْتِرْحامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا
به یغما برده و آن بینوا در برابر آن غارتگر جز کلمه استرجاع و طلب دلسوزى راهى نداشته، آن گاه این غارتگران

وافِرینَ، ما نالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ، وَلااُریقَ لَهُمْ دَمٌ.
باغنیمت بسیار بازگشته، در حالى که یک نفر از آنها زخمى نشده؛ و احدى از آنان به قتل نرسیده.
فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ
اگر بعد از این حادثه مسلمانى از غصه بمیرد جاى ملامت نیست، بلکه مرگ او در نظر
بِهِ عِنْدى جَدیراً.
مــن شــایستـه است.
فَیا عَجَباً عَجَباً! وَاللّهِ یُمیتُ الْقَلْبَ، وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ اجْتِماعُ
عجبا عجبا! به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان و پراکندگى شما از حقّتان
هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلى باطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقُکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ. فَقُبْحاً لَکُمْ
دل را مى میراند و باعث جلب غم و غصه است. رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد
وَ تَرَحاً حینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمى، یُغارُ عَلَیْکُمْ وَ لاتُغیرُونَ،
که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید، آنان شما را غارت کردند و شما چیزى به دست نیاوردید،
وَ تُغْزَوْنَ وَلا تَغْزُونَ، وَ یُعْصَى اللّهُ وَ تَرْضَوْنَ. فَاِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ
جنگیدند ولى شما نجنگیدید، خدا را معصیت مى کنند و شما خشنودید. در تابستان شما را
اِلَیْهِمْ فى اَیّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمارَّةُ الْقَیْظِ، اَمْهِلْنا یُسَبَّخْ عَنَّا
دعوت به جهاد آنان مى کنم گویید: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما
الْحَرُّ. وَ اِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ اِلَیْهِم فِى الشِّتاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبارَّةُ الْقُرِّ،
برود؛ و در زمستان شما را مى خوانم گویید: هوا سرد است، مهلت ده
اَمْهِلْنا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ. کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ. فَاِذا کُنْتُمْ مِنَ
تا سرما بنشیند. همه این بهانه ها براى فرار از گرما و سرماست. شما که از گرما
الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَاَنْتُمْ وَاللّهِ مِنَ السَّیْفِ اَفَرُّ.
و سرما مى گریزید پس به خدا سوگند از شمشیر گریزان تر خواهید بود.

یا اَشْباهَ الرِّجالِ وَلا رِجالَ، حُلُومُ الاْطْفالِ، وَ عُقُولُ رَبّاتِ
اى نامردان مردنما، دارندگان رؤیاهاى کودکانه و عقلهایى به اندازه عقل زنان
الْحِجالِ! لَوَدِدْتُ اَنِّى لَمْ اَرَکُمْ وَلَمْ اَعْرِفْکُمْ. مَعْرِفَةٌ وَاللّهِ جَرَّتْ
حجله نشین، اى کاش شما را ندیده بودم و نمى شناختم. به خدا قسم حاصل شناختن شما پشیمانى
نَدَماً، وَ اَعْقَبَتْ سَدَماً. قاتَلَکُمُ اللّهُ، لَقَدْ مَلاَتُمْ قَلْبى قَیْحاً،
و غم و غصه است. خدا شما را بکشد، که دلم را پر از خون کردید،
وَ شَحَنْتُمْ صَدْرى غَیْظاً، وَ جَرَّعْتُمُونى نُغَبَ التَّهْمامِ اَنْفاساً،
و سینه ام را مالامال خشم نمودید و پى در پى جرعه اندوه به کامم ریختید،
وَ اَفَسَدْتُمْ عَلَىَّ رَأْیى بِالْعِصْیانِ وَالْخِذْلانِ، حَتّى لَقَدْ قالَتْ قُرَیْشٌ:
و تدبیرم را به نافرمانى و ترک یارى تباه کردید تا جایى که قریش گفت:
اِنَّ ابْنَ اَبى طالِب رَجُلٌ شُجاعٌ وَلکِنْ لاعِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلّهِ اَبُوهُمْ!
پسر ابوطالب شجاع است ولى دانش جنگیدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد،
وَ هَلْ اَحَدٌ مِنْهُمْ اَشَدُّ لَها مِراساً، وَ اَقْدَمُ فیها مَقاماً مِنِّى؟ لَقَدْ
آیا هیچ کدام آنان کوشش و تجربه مرا در جنگ داشته؟ و پیشقدمیش از من بیشتر بوده؟ هنوز
نَهَضْتُ فیها وَ ما بَلَغْتُ الْعِشْرینَ، وَها اَنَا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى
به سن بیست سالگى نرسیده بودم که آماده جنگ شدم، اکنون عمرم از شصت
السِّتِّینَ، وَلکِنْ لا رَأْىَ لِمَنْ لایُطاعُ.
گذشته، ولى براى کسى که اطاعت نشود تدبیرى نیست.

  • ۹۴/۰۱/۰۶
  • سید رحمت الله موسوی مقدم

امیر المؤمنین (علیه السلام)

تفسیر

خطبه

خطبه 27

نهج البلاغه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی