(چون عمّار پسر یاسر با «مغیرة بن شعبه» بحث میکرد و پاسخ او را میداد، امام به او فرمود: اى عمّار مغیره را رها کن، زیرا او از دین به مقدارى که او را به دنیا نزدیک کند، برگرفته، و به عمد حقائق را بر خود پوشیده داشت، تا شبهات را بهانه لغزشهاى خود قرار دهد.
(از امام معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسیدند. پاسخ داد:)
ما برابر خدا مالک چیزى نیستیم، و مالک چیزى نمى شویم جز آنچه او به ما بخشیده است، پس چون خدا چیزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظایفى نیز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما بر داشته است.
چشم زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سحر و جادو وجود دارد«»، و فال نیک راست است، و رویداد بد را بد شگون دانستن، درست نیست، بوى خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان کننده و نشاط آور، سوارى بهبودى آور، و نگاه به سبزه زار درمان کننده و نشاط آور است.
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد.
مرگ بهتر از تن به ذلّت دادن و به اندک ساختن بهتر از دست نیاز به سوى مردم داشتن است. اگر به انسان نشسته در جاى خویش چیزى ندهند، با حرکت و تلاش نیز نخواهند داد. روزگار دو روز است، روزى به سود تو، و روزى به زیان تو است، پس آنگاه که به سود تو است به خوشگذرانى و سرکشى روى نیاور، و آنگاه که به زیان تو است شکیبا باش.
و درود خدا بر او، فرمود: مؤمن باید شبانه روز خود را به سه قسم تقسیم کند، زمانى براى نیایش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمین هزینه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّتهایى که حلال و مایه زیبایى است.
خردمند را نشاید جز آن که در پى سه چیز حرکت کند: کسب حلال براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّتهاى حلال.
آگاه باشید که فقر نوعى بلا است. و سختتر از تنگدستى بیمارى تن و سخت تر از بیمارى تن، بیمارى قلب است، آگاه باشید که همانا عامل تندرستى تن، تقواى دل است.
به دنیا آرامش یافتن در حالى که ناپایدارى آن مشاهده مىگردد، از نادانى است، و کوتاهى در اعمال نیکو با وجود یقین به پاداش آن، زیانکارى است، و قبل از آزمودن اشخاص، اطمینان پیدا کردن از عجز و ناتوانى است.
بترس که خداوند تو را به هنگام گناهان بنگرد، و در طاعت خویش نیابد، آن گاه از زیانکارى، هر گاه نیرومند شدى توانت را در طاعت پروردگار به کار گیر، و هر گاه ناتوان گشتى، ناتوانى را در نافرمانى خدا قرار ده.
سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى، پس زبانت را نگهدار چنانکه طلا و نقره خود را نگه میدارى، زیرا چه بسا سخنى که نعمتى را طرد یا نعمتى را جلب کرد.
اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ فَرَضَ فى اَمْوالِ الاَغْنِیاءِ اَقْواتَ الْفُقَراءِ،
فَما جاعَ فَقیرٌ اِلاّ بِما مَنَعَ غَنِىٌّ،
وَاللّهُ تَعالى جَدُّهُ سائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ. و آن حضرت (علیه السلام) فرمود:
خداوند روزى تهیدستان را در ثروت اغنیا واجب نموده، تهیدستى گرسنه نماند جز با منع ثروتمند، و خداوند والامقام از ثروتمندان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسید.
]وَ قالَ عَلَیْهِالسَّلامُ: [الْعُمْرُ الَّذى اَعْذَرَ اللّهُ فیهِ اِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً. و آن حضرت فرمود: عمرى که خداوند فرزند آدم را در آن معذور داشتهشـصت سال است.
فَقیلَ لَهُ: مَنْ غَرَّهُمْ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟
فَقالَ: الشَّیْطانُ الْمُضِلُّ، وَ الاْنْفُسُ الاْمّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالاْمانِىِّ، وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعاصى، وَ وَعَدَتْهُمُ الاْظْهارَ، فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النّارَ. و آن حضرت در روز نهروان بر کشتههاى خوارج گذشت و فرمود: بدا به شما، آنکه فریبتان داد به شما ضرر زد.
گفتند: چه کسى آنان را فریفتاى امیرالمؤمنین؟ امام (علیه اسلام) فرمود: شیطان گمراهکننده، و نفس امّارهبه سوء آنان را به آرزوها فریفت، میدان معصیت را براى آنان گسترد،پیروزى را به آنان وعده داد، و به آتششان درانداخت.
اِرْجِعْ، فَـاِنَّ مَشْىَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلى فِتْنَةٌ لِلْوالى، وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ. روایت شده: آن حضرت زمانى که از صفّین به کوفه آمد از محله شَبامیان عبور کرد، صداى گریه زنان را بر کشتههاى صفّین شنید، حرب بن شُرَحبیلشَبامى که از سران قبیلهاش بود به جانب حضرت آمد، امام (علیه السلام) به او فرمود: زنانتان بر آنچه از آنان مىشنوم بر شما مسلّطند؟! چرا آنان را از ناله زدن منع نمىکنید؟!
حرب مىخواست پیاده در رکاب حضرت حرکت کند، امام (علیه السلام) به او فرمود:
بازگرد، که پیاده آمدن چون تویى با من موجب فتنه براى حکمران، و خوارى براى مؤمن است.
لَکَ اَنْ تُشیرَ عَلَىَّ وَ اَرى، فَـاِنْ عَصَیْتُـکَ فَاَطِعْنى. آن حضرت به عبداللّه بن عباس در باره نظرى از او که موافق رأى امام نبود، فرمود: برتوستکه رأى خود را بهمن ارائه کنى و من هم بیندیشم،زمانىکه نظرت را نپذیرفتم مرا اطاعت کن.
] وَ قیلَ لَهُ: بِاَىِّ شَىْء غَلَبْتَ الاْقْرانَ؟ فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ:[ ما لَقیتُ اَحَداً اِلاّ اَعانَنى عَلى نَفْسِهِ. به آن حضرت گفته شد: چگونه بر هماوردانت غالب شدى؟ آن حضرت فرمود: احدى را ندیدم جز اینکه مرا بر علیه خود کمک کرد. ] یُومِئُ بِذلِکَ اِلى تَمَکُّنِ هَیْبَتِهِ فِى الْقُلُوبِ.[ اشاره به جا گرفتن هیبت و عظمتش در دلها دارد.
] وَ قالَ لَهُ بَعْضُ الْیَهُودِ: ما دَفَنْتُمْ نَبِیَّکُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فیهِ! بعضى ازیهود گفتند: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که در بارهاش دچار اختلاف شدید! فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ لَهُ:[ اِنَّما اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: ما نسبت به آنچه از او رسیده است، اختلاف کردیم نه درباره شخص او، وَلکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ اَرْجُلُکُمْ مِنْ الْبَحْرِ حَتّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ: ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «اِجْعَلْ لَنا اِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ، قالَ: اِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» «برای ما خدایی بساز، چنان که بت پرستان خدایی دارند»، حضرت موسى (علیه السلام) گفتند: «شما مردمى نادان هستید»
رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جاءَ، فَاِنَّ الشَّرَّ لایَدْفَعُهُ اِلاَّ الشَّرُّ. و آن حضرت فرمود: سنگ را به همان جا که از آن برآمده برگردانید، چرا کهشر را جز شرّ دفع نمىکند.
اِتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنینَ، فَاِنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ الْحَقَّ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ. و آن حضرت فرمود: از گمانهاى اهل ایمان پروا کنید، که خداوند حق را بر زبان آنان نهاده است.
] وَ قالَ عَلَیْهِالسَّلامُ:[ النّاسُ اَبْناءُ الدُّنْیا، وَلایُلامُ الرَّجُلُ عَلى حُبِّ اُمِّهِ. و آن حضرت فرمود: مردم فرزندان دنیایند، مرد بر دوستى مادرش سرزنش نمىشود.
دنیا خانهاى است که کسى از آن سالم نمانده مگر با اعمال پاکى که در آن انجام دهد، و به چیزى که مخصوصآن عمل شود نجات پیدا نشود.
مردم به دنیا از باب امتحان مبتلا شدهاند، آنچه را از این دنیا محض دنیا برداشتهانداز دستشان برود و در قیامت نسبت به آن بازخواست شوند، و آنچه از دنیا براى آخرت گرفتهاند بر آن وارد مىشوند و در آن اقامت مىکنند.
دنیا در دید خردمندان همانند سایه در حال برگشت است، به وقتى که آنرا در حال گسترش مىبینى جمع مىشود، و وقتى که رو به افزایش مىنگرى رو به کاهش مىرود.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
لاِصْحابِهِ به یاران خود در وصف معاویه
اَما اِنَّهُ سَیَظْهَرُ عَلَیْکُمْ بَعْدى رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ، یَأْکُلُ ما یَجِدُ، وَ یَطْلُبُ ما لایَجِدُ. فَاقْتُلُوهُ، وَ لَنْتَقْتُلُوهُ. اَلا وَ اِنَّهُ سَیَأْمُرُکُمْ بِسَبِّى وَ الْبَراءَةِ مِنِّى. فَاَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونى فَاِنَّهُ لى زَکاةٌ، وَلَکُمْ نَجاةٌ. وَاَمَّا الْبَراءَةُ فَلاَتَتَبَرَّأُوا مِنِّى فَاِنِّى وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَ سَبَقْتُ اِلَى الاْیمانِ وَ الْهِجْرَةِ. پس از من مردى گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب مىشود،آنچه بیابد بخورد، و آنچه نیابد بخواهد. او را بکشید، ولى هرگز نخواهید کشت. او شما را به ناسزاگفتن به من و بیزارى از من فرمان مىدهد.
در صورت اجبار بدگویى کنید، زیرا که مایه پاکى و علوّ درجه منو نجات شما خواهد بود. ولى از من بیزارى نجویید، زیرا من بر فطرت الهى به دنیا آمدهام،و در ایمـان و هجـرت بر همه سبقت جستـهام.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
] لَمّا هَرَبَ مَصْقَلَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الشَّیْبانِىُّ اِلى مُعاوِیَةَ. وَ کانَ قَدِ ابْتاعَ سَبْىَ بَنىناجِیَةَ به وقتىکه مصلقة بن هُبَیره شیبانى به سوى معاویه فرار کرد. مصلقه اسراى بنىناجیه
مِنْ عامِلِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِالسّلامُ وَ اَعْتَقَهُمْ، فَلَمّا طالَبَهُ بِالْمالِ را از عامل امیرالمؤمنین(ع) خریده و آزاد نموده بود (و حدود نیمى از مبلغ را نپرداخته بود). زمانىکه حضرت
خاسَ بِهِ وَ هَرَبَ اِلَى الشّامِ.[ بهاى آن را خواست خیانت کرده به شام گریخت.
قَبَّحَ اللّهُ مَصْقَلَةَ، فَعَلَ فِعْلَ السّادَةِ، وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبیدِ. فَما اَنْطَقَ خدا مصقله را خیر ندهد، عمل کرد عمل بزرگان، و فرار کرد فرار بردگان. او ستایشکننده خود مادِحَهُ حَتّى اَسْکَتَهُ، وَلا صَدَّقَ واصِفَهُ حَتّى بَکَّتَهُ. وَ لَوْ اَقامَ را هنوز گویا نکرده خاموش نمود، و وصفکنندهاش را هنوز تصدیق نکرده سرکوب کرد. اگر پیش ما مىماند لاَخَذْنا مَیْسُورَهُ، وَ انْتَظَرْنا بِمالِهِ وُفُورَهُ. آنچه مقدورش بود از او مىگرفتیم، و به انتظار فراوانى مالش براى تسویه بقیه آن مىماندیم.
وقتی نماینده خود، جریر ابن عبد الله را در سال 36 به طرف معاویه فرستاد و معاویه پاسخ روشنی نمی دا، یاران امام گفتند: وسایل جنگ را مهیا کن. امام (علیه السلام) فرمودند:
آمادهشدن من براىجنگ با اهلشام در حالىکه جریر را نزد آنانفرستادم، بستن راه صلح بهروى آنان،و باعث روى گرداندن شامیان از راه صلح است اگر خواهان خیر باشند. ولى من براى سفارت جریر وقتى را معینکردهامکه پس ازپایان آن نمىماند مگر اینکه فریبخورده یا آلوده بهنافرمانى من شود. در این وقت نظر من مدارا است،و شما هم همان را پیشه خود سازید، البته با آمادگى شما جهت نبرد مخالفتى ندارم. همه جوانب جنگ با معاویه را سنجیده، و ظاهر و باطن آن را زیر و رو کردهام، براى خود چارهاى جز جنگ، یا کفر به آورده محمّد صلّى اللّه علیه وآله ندیدم. قبلاز من براى مردم حاکمى بود (عثمان) که حوادثىرا پدید آورد، وجاى اعتراض وگفت گو علیه خود را براى مردم بازکرد،مردم هم درباره او سخنانى گفتند، آنگاه بر او خردهها گرفتند و به تغییر او دست زدند.
به جان خودم قسم در جنگ با کسىکه با حق مخالفت کرده و در گمراهى قدم نهاده، مدارا و سستى نمىکنم. ای بندگان خدا! از خدا پروا کنید (تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید)، و از خدا به خدا بگریزید،و در راهى که براى شما قرار داده قدم نهید، و به اداى تکالیف قیام کنید،که اگر در دنیـا پیـروز نشوید على ضامن پیـروزى شما در آخـرت اسـت.
(در سال 36 هجرى پس از بازگشت فرستادگان امام علیه السّلام از جانب طلحه و زبیر، در سرزمین «ذى قار» این سخنرانى را ایراد کرد)
امام علیه السّلام و شناساندن ناکثین «اصحاب جمل»
آگاه باشید، که همانا شیطان حزب و یارانش را بسیج کرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار دیگر ستم را به جاى خود نشاند و باطل به جایگاه خویش پایدار شود. سوگند به خدا ناکثین هیچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بین من و خودشان رعایت نکردند آنها حقّى را مى طلبند که خود ترک کردند، و انتقام خونى را مى خواهند که خود ریختند اگر شریک آنها بودم، پس آنها نیز در این خونریزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ریختند پس کیفر مخصوص آنهاست مهم ترین دلیل آنها به زیان خودشان است.
مى خواهند از پستان مادرى شیر بدوشند که خشکیده، بدعتى را زنده مى کنند که مدّت ها است مرده، و چه دعوت کننده اى و چه اجابت کنندگانى همانا من به کتاب خدا و فرمانش در باره ناکثین خشنودم. امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشیر تیز پاسخ آنها را خواهم داد، که براى درمان باطل و یارى دادن حق کافى است.
شگفتا از من خواستند به میدان نبرد آیم و برابر نیزه هاى آنان قرار گیرم و ضربت هاى شمشیر آنها را تحمّل کنم گریه کنندگان بر آنها بگریند تا کنون کسى مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشیر نهراسانده است، من به پروردگار خویش یقین داشته و در دین خود شک و تردیدى ندارم.
همانا آخرت پیش روى شماست و مقدمات قیامت (مرگ) از پشت سر شما را مىراند. سبکبار شوید تا برسید، همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند.
(مىگویم: این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلّىاللّه علیه وآله با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برترى دارد و از آن پیشى مىگیرد. اینکه فرمود:«سبکبار شوید تا ملحق گردید» سخنى از این کوتاهتر و پرمعناتر شنیده نشده، چه جملهاى عمیق و سرچشمهاى از معرفت و حکمت است! و ما در کتاب خصائص عظمت و شرافت این کلام را شرح دادهایم.
نامه امام علی (علیه السلام) به معاویه، که پس از جنگ جمل در سال 36 هجری، توسط جریربن عبدالله فرستاده شد.
علل مشروعیت حکومت امام (علیه السلام):
همانا کسانی با من بیعت کردهاند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفهای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز میگردانند، اگر سر باز زد با او پیکار میکنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامیگذارد. بجانم سوگند! ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم، و میدانی که من از آن دور بودهام، جز اینکه از راه خیانت مرا متهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی، با درود.
نامه آن حضرت (علیه السلام) به اشعث ابن قیس عامل آذربایجان
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانهدار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان میبرند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز میزنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.
خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر (ص) پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا میفرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.
] وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ:[ اِذا کُنْتَ فى اِدْبار وَ الْمَوْتُ فى اِقْبال، فَمـا اَسْـرَعَ الْمُلْتَـقى! و آن حضرت فرمود: زمانى که به دنیا پشت کردهاى و مرگ به تو روى نموده،به هم رسیدن تو و مرگ چه سریع است!
لاتَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدى، فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَاَهُ کَمَنْ پس از من خوارج را نکشید، چون کسىکه حق را بجوید و اشتباه کند مانند کسى نیست طَلَبَ الْباطِلَ فاَدْرَکَهُ. که باطل را بخواهد و آن را بیابـد. ]یَعْنـى مُعـاوِیَـةَ وَ اَصْـحابَـهُ.[
لَمّا عَزَمَ عَلى حَربِ الْخَوارِجِ وَ قیلَ لَهُ: اِنَّ الْقَوْمَ قَدْ عَبَرُوا جِسْرَ النَّهْرَوانِ زمانىکه عزم بر جنگ خوارج داشت و بهآنحضرت خبر دادند که آنان از پل نهروان عبور کردهاند مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ. وَاللّهِ لایُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَ لایَهْلِکُ محل نابودى ایشان این طرف آب است. به خدا قسم ده نفر از ایشان از این مهلکه جان به در نبرند، و از شما مِنْکُمْ عَشَـرَةٌ. هم ده نفر کشته نشود. ]یَعنى بِالنُّطْفَةِ ماءَ النَّهْرِ، وَ هِىَ اَفْصَحُ کِنایَة عَنِ الْماءِ وَ اِنْ کانَ کَثیراً جَمّاً. مراد از «نطفه» آب نهر است. لغت نطفهاز جنبه کنایى فصیحترین کنایهاز آب مىباشد هرچند آب بسیار باشد. وَ قَـدْ اَشَـرْنا اِلى ذلِـکَ فیما تَقَـدَّمَ عِنْـدَ مُضِىِّ ما اَشْبَهَـهُ.[ و ما شبیه این مطلب را ذیل نظیر همین فرمایش حضرت در گذشته اشاره کردیم.
ما اَضْمَرَ اَحَدٌ شَیْئاً اِلاّ ظَهَرَ فى و آن حضرت فرمود: کسى چیزى را در درونش پنهان نمىکند مگر اینکه از سخنان فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِـهِ. بىتأمّلش و از صفحات رخسارش آشکار مىگردد.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
وَ قَدِ اسْتَبْطَأَ اَصْحابُهُ اِذْنَهُ لَهُمْ فِى الْقِتالِ بِصِفِّینَ به وقتى که به نظر یارانش در اجازه براى آغاز جنگ صفّین تأخیر نمود
اَمّا قَوْلُکُمْ اَکُلَّ ذلِکَ کَراهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللّهِ ما اُبالى دَخَلْتُ اِلَى اما سخن شما که: آیا این همه درنگ از نبرد براى ناگوار بودن مرگ است؟! به خدا قسم باکى ندارم الْمَوْتِ اَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ اِلَىَّ. که من بر مرگ وارد شوم یا مرگ به سوى من آیـد. وَ اَمّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فى اَهْلِ الشّامِ! فَوَاللّهِ ما دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً و اماکلامشما که تأخیرمدر نبرد تردید نسبت بهشامیاناست، بهخدا سوگند یکروز جنگرا بهتأخیر نینداختم اِلاّ وَ اَنَا اَطْمَعُ اَنْ تَلْحَقَ بى طائِفَةٌ فَتَهْتَدِىَ بى وَ تَعْشُوَ جز به طمع اینکه گروهى از این مردم به من ملحق شوند و به وسیله من هدایت یابند و با آن دید اِلى ضَوْئى، وَ ذلِکَ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اَقْتُلَها عَلى ضَلالِها ضعیفى که دارند از نورم بهرهمند گردند، این تأخیر با این نظرى که دارم برایم از اینکه گمراهان را با شمشیر دِرو وَ اِنْ کـانَـتْ تَـبُـوءُ بِـآثـامِـهـا. کنم محبوبتر است هرچند که کیفر گناهانشان به گردن خودشان است.
یابْنَ آدَمَ، اِذا رَاَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ و آن حضرت فرمود: اى پسر آدم، چون ببینى خداوند سبحان نعمتهایش را پىدر پى یُتابعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ اَنْتَ تَعْصیهِ فَاحْذَرْهُ. به سوى تو مىفرستد درحالى که او را نافرمانى مىکنى از وى برحذر باش.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
فى ذِکْرِ الْبَیْعَةِ در مسأله بیعت
فَتَداکُّوا عَلَىَّ تَداکَّ الاْبِلِ الْهیم یَوْمَ وِرْدِها، مردم براى بیعت با من به شدت به هم مىخوردند مانند به هم خوردن شتران تشنه در روز ورود به آب قَدْ اَرْسَلَها راعیها، وَ خُلِعَتْ مَثانیها، حَتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُمْ قاتِلِىَّ اَوْ که ساربان آنها را رها کرده و عقال از پایشان برداشته باشد، تا جایىکه گمان بردم مرا خواهند کشت یا بَعْضَهُمْ قاتِلُ بَعْض لَدَىَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هذَا الاْمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتّى در حضورم بعضى بعض دیگر را نابود خواهند کرد. زیر و روى حکومت را اندیشه کردم به مَنَعَنِى النَّوْمَ، فَما وَجَدْتُنى یَسَعُنى اِلاّ قِتالُهُمْ اَوِ الْجُحُودُ بِما جاءَ صورتى که خواب را از چشمانم گرفت، راه چارهاى جز جنگ با دشمنان یا انکار آنچه که بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فَکانَتْ مُعالَجَةُ الْقِتالِ اَهْوَنَ عَلَىَّ محمّد صلّى اللّه علیه وآله آورده نیافتم، پس تحمل جنگ برایم آسانتر مِنْ مُعالَجَةِ الْعِقابِ، وَ مَوْتاتُ الدُّنْیا اَهْوَنَ عَلَىَّ مِنْ مَوْتاتِ الاْخِرَةِ. از تحمل کیفر الهى، و مشقتهاى این دنیا برایم سهلتر از مشقّتهاى آخرت بود.
مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ اِغاثَةُ و آن حضرت فرمود: از کفّارههاى گناهان بزرگ به داد دادخواه الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ. رسیدن، و اندوه اندوهگین را برطرف کردن است.
لَنا حَقٌّ فَاِنْ اُعْطیناهُ، وَ اِلاّ رَکِبْنا و آن حضرت فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود (چه بهتر)، ورنه بر ترک اَعْجازَ الاْبِلِ وَ اِنْ طالَ السُّرى. شتران سوار شویم هرچند این شبروى طولانى شود.
] وَ هذَا الْقَوْلُ مِنْ لَطیفِ الْکَلامِ وَ فَصیحِهِ. وَ مَعْناهُ اَنّا اِنْ لَمْنُعْطَ حَقَّنا این از سخنان لطیف و فصیح امام است. مفهومش این است که اگر حقّ ما داده نشود بهمانند افراد کُنّا اَذِلاّءَ. وَ ذلِکَ اَنَّ الرَّدیفَ یَرْکَبُ عَجُزَ الْبَعیرِ از چشمافتاده خواهیم بود. و این بهخاطر این است که آن که پشت سر راکب سوار مىشود کَالْعَبْدِ وَ الاْسیرِ وَ مَنْ یَجْرى مَجْراهُما.[ مانند برده و اسیر و کسى است که در مرتبه اینان است.
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است
فى ذِکْرِ الْکُوفَةِ در باره کوفه
کَاَنِّى بِکِ یا کُوفَةُ، تُمَدِّینَ مَدَّ الاْدیمِ الْعُکاظِىِّ، تُعْرَکینَ اى کوفه، گویا تو را مىنگرم که همانند چرم عُکاظىّ زیر پاى حوادث کشیده مىشوى، پایمال بِالنَّوازِلِ، وَ تُرْکَبینَ بِالزَّلازِلِ. وَ اِنّى لاَعْلَمُ اَنَّهُ ما اَرادَ بِکِ جَبّارٌ پیشامدها مىگردى، و اضطرابها بر تو سوار مىشود. مىدانم هیچ ستمکارى بر تو بدى نخواست مگر اینکه سُوءًا اِلاَّ ابْتَلاهُ اللّهُ بِشاغِل، اَوْ رَماهُ بِقاتِل. خداوند او را به برنامه مشغولکنندهاى مبتلا ساخت، یا هدف تیر کُشندهاى نمود.
اِذا اَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلى قَوْم اَعارَتْهُمْ و آن حضرت فرمود: چون دنیا به ملّتى روى کند خوبی هاى دیگران را مَحاسِنَ غَیْرِهِمْ، وَ اِذا اَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحاسِنَ اَنْفُسِهِمْ. به آنان عاریت دهد، و چون پشت کند خوبی هایشان را از آنان سلب نماید.
صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشاشَةُ و آن حضرت فرمود: سینه عاقل مخزن راز اوست، گشادهرویى حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَ الاْحْتِمالُ قَبْرُ الْعُیُـوبِ. دام محبت، و تحمل آزار دیگران پوشاننده عیوب انسان است.
]وَ رُوِىَ اَنَّهُ عَلَیْهِالسَّلامُ قالَ فِىالْعِبارَةِ عَنْ هذَا الْمَعْنى اَیْضاً:[ و روایت شده از آن حضرت که در زمینه فقره اخیر چنین فرموده: وَالْمُسالَمَةُ خِباءُ الْعُیُوبِ، وَ مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ صلح و مسالمت پوشش عیبهاست. و خشمگین بر آدم از خود السّاخِطُ عَلَیْهِ. راضـى بسیار اسـت.
و آن حضرت فرمود: بخل عار است، و ترس نقصان، تنگدستى یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَریبٌ فى بَلْدَتِهِ. زیرک را از برهانش لال کند، انسان تهی دست در دیارش غریب است.
به جان خودم قسم در جنگ با کسىکه با حق مخالفت کرده، و در گمراهى قدم نهاده
اِدْهان وَلا ایهان. فَاتَّقُوا اللّهَ، عِبادَ اللّهِ وَ فِرُّوا اِلَى اللّهِ مِنَ اللّهِ، مداهنه و سستى نمىکنم. عباد خدا! از خدا پروا کنید، و از خدا به خدا بگریزید، وَ امْضُوا فِى الَّذى نَهَجَهُ لَکُمْ، وَ قُومُوا بِما عَصَبَهُ بِکُمْ. و در راهى که براى شما قرار داده قدم نهید، و به اداى تکالیف قیام کنید، فَعَلِىٌّ ضامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلاً، اِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عاجِلاً. که اگر در دنیـا پیـروز نشوید على ضامن پیـروزى شما در آخـرت اسـت.
اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، هش دارید که شیطان گروهش را برانگیخته و ارتش خود را از هر سو گرد آورده، لِیَعُودَ الْجَوْرُ اِلى اَوْطانِهِ، وَ یَرْجِعَ الْباطِلُ اِلى نِصابِهِ. وَ اللّهِ ما تا ستمگرى به محلش و باطل به جایش برگردد. به خدا قسم آنان اَنْکَرُوا عَلَىَّ مُنْکَراً، وَلا جَعَلُوا بَیْنى وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً، وَ اِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ ناشایستهاى از من ندیدند و بین من و خودشان انصاف ندادند و از من حقى را مىخواهند که خود حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ. فَلَئِنْ کُنْتُ شَریکَهُمْ فیهِ فَاِنَّ لَهُمْ ترک آن کردهاند و خونى را مىجویند که خود ریختهاند. اگر در این خونریزى همکارشان بودم پس خودشان لَنَصیبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِنْ کانُوا وَلُوهُ دُونى فَمَا التَّبِعَةُ اِلاّ عِنْدَهُمْ، هم از اینخونریزى نصیبدارند و اگر بدوندخالت داشتن من خود عهدهدار آنبودند عقوبتىجز بر آنان نیست، وَ اِنَّ اَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلى اَنْفُسِهِمْ. یَرْتَضِعُونَ اُمّاً قَدْ فَطَمَتْ، و بزرگترین دلیلشان به ضرر خود آنهاست. از پستانى که خشک شده شیر مىخواهند، وَ یُحْیُونَ بِدْعَةً قَدْ اُمیتَتْ. یاخَیْبَةَ الدّاعى! مَنْ دَعا؟ و زنده کردن بدعتى را که مرده است مىطلبند. آه چه دعوتکننده زیانکارى! دعوتکننده کیست؟ وَ اِلامَ اُجیبَ؟ وَاِنّى لَراض بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَیْهِمْ، وَ عِلْمِهِ فیهِمْ. و به چه چیز اجابت مىشود؟ من به حجت خدا و آگاهى او درباره اینان راضیم.
فَاِنْ اَبَوْا اَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ، وَ کَفى بِهِ شافِیاً مِنَ الْباطِلِ، اگر سر برتابند تیغ تیز حواله آنان مىکنم، که درمان ایشان از باطل است، وَ ناصِراً لِلْحَقِّ. و مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ اِلَىَّ اَنْ اَبْرُزَ لِلطِّعانِ، و یارىدهنده حق. شگفتا! از من مىخواهند به میدان جنگ آیم، وَ اَنْ اَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ، لَقَدْ کُنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، و در نبرد با آنان صبر ورزم! مادر به عزایشان بنشیند، تاکنون کسى مرا از نبرد نترسانده، وَلاَاُرْهَبُ بِالضَّرْبِ. وَ اِنِّى لَعَلى یَقین مِنْ رَبّى، وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دینى. و از شمشیر به وحشت نینداخته. من به پروردگارم یقین دارم و شبههاى در دینـم نـدارم.
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ از خطبههاى آن حضرت است
در توجه به قیامت
فَاِنَّ الْغایَةَ اَمامَکُمْ، وَ اِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ. همانا آخرت پیش روى شماست و مقدمات قیامت از پشت سر شما را مىراند. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَاِنَّما یُنْتَظَرُ بِاَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ. سبکبار شوید تا ملحق گردید که رفتگان شما را بازداشتهاند تا آخرین شما به آنها ملحق گردند. ] اَقُولُ: اِنَّ هذَا الْکَلامَ لَوْ وُزِنَ بَعْدَ کَلامِ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى مىگویم: این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلّىاللّه علیه وآله اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکُلِّ کَلام لَمالَ بِهِ راجِحاً، وَ بَرَّزَ عَلَیْهِ سابِقاً. فَاَمّا قَوْلُهُ عَلَیْهِالسَّلامُ: با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برترى دارد و از آن پیشى مىگیرد. اینکه فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» فَما سُمِعَ کَلامٌ اَقَلُّ مِنْهُ مَسْمُوعاً، وَ لا اَکْثَرُ مَحْصُولاً، وَ ما اَبْعَدَ
«سبکبار شوید تا ملحق گردید» سخنى از این کوتاهتر و پرمعناتر شنیده نشده، چه جملهاى غَوْرَها مِنْ کَلِمَة، وَ اَنْقَعَ نُطْفَتَها مِنْ حِکْمَة! وَ قَدْ نَبَّهْنا فى کِتابِ الْخَصائِصِ عَلى عمیق و سرچشمهاى از معرفت و حکمت است! و ما در کتاب خصائص عِظَمِ قَدْرِها وَ شَرَفِ جَوْهَرِها.[ عظمت و شرافت این کلام را شرح دادهایم.