(چون عمّار پسر یاسر با «مغیرة بن شعبه» بحث میکرد و پاسخ او را میداد، امام به او فرمود: اى عمّار مغیره را رها کن، زیرا او از دین به مقدارى که او را به دنیا نزدیک کند، برگرفته، و به عمد حقائق را بر خود پوشیده داشت، تا شبهات را بهانه لغزشهاى خود قرار دهد.
(از امام معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسیدند. پاسخ داد:)
ما برابر خدا مالک چیزى نیستیم، و مالک چیزى نمى شویم جز آنچه او به ما بخشیده است، پس چون خدا چیزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظایفى نیز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما بر داشته است.
چشم زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سحر و جادو وجود دارد«»، و فال نیک راست است، و رویداد بد را بد شگون دانستن، درست نیست، بوى خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان کننده و نشاط آور، سوارى بهبودى آور، و نگاه به سبزه زار درمان کننده و نشاط آور است.
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد.
مرگ بهتر از تن به ذلّت دادن و به اندک ساختن بهتر از دست نیاز به سوى مردم داشتن است. اگر به انسان نشسته در جاى خویش چیزى ندهند، با حرکت و تلاش نیز نخواهند داد. روزگار دو روز است، روزى به سود تو، و روزى به زیان تو است، پس آنگاه که به سود تو است به خوشگذرانى و سرکشى روى نیاور، و آنگاه که به زیان تو است شکیبا باش.
و درود خدا بر او، فرمود: مؤمن باید شبانه روز خود را به سه قسم تقسیم کند، زمانى براى نیایش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمین هزینه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّتهایى که حلال و مایه زیبایى است.
خردمند را نشاید جز آن که در پى سه چیز حرکت کند: کسب حلال براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّتهاى حلال.
آگاه باشید که فقر نوعى بلا است. و سختتر از تنگدستى بیمارى تن و سخت تر از بیمارى تن، بیمارى قلب است، آگاه باشید که همانا عامل تندرستى تن، تقواى دل است.
به دنیا آرامش یافتن در حالى که ناپایدارى آن مشاهده مىگردد، از نادانى است، و کوتاهى در اعمال نیکو با وجود یقین به پاداش آن، زیانکارى است، و قبل از آزمودن اشخاص، اطمینان پیدا کردن از عجز و ناتوانى است.
بترس که خداوند تو را به هنگام گناهان بنگرد، و در طاعت خویش نیابد، آن گاه از زیانکارى، هر گاه نیرومند شدى توانت را در طاعت پروردگار به کار گیر، و هر گاه ناتوان گشتى، ناتوانى را در نافرمانى خدا قرار ده.
سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى، پس زبانت را نگهدار چنانکه طلا و نقره خود را نگه میدارى، زیرا چه بسا سخنى که نعمتى را طرد یا نعمتى را جلب کرد.
اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ فَرَضَ فى اَمْوالِ الاَغْنِیاءِ اَقْواتَ الْفُقَراءِ،
فَما جاعَ فَقیرٌ اِلاّ بِما مَنَعَ غَنِىٌّ،
وَاللّهُ تَعالى جَدُّهُ سائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ. و آن حضرت (علیه السلام) فرمود:
خداوند روزى تهیدستان را در ثروت اغنیا واجب نموده، تهیدستى گرسنه نماند جز با منع ثروتمند، و خداوند والامقام از ثروتمندان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسید.
]وَ قالَ عَلَیْهِالسَّلامُ: [الْعُمْرُ الَّذى اَعْذَرَ اللّهُ فیهِ اِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً. و آن حضرت فرمود: عمرى که خداوند فرزند آدم را در آن معذور داشتهشـصت سال است.
فَقیلَ لَهُ: مَنْ غَرَّهُمْ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟
فَقالَ: الشَّیْطانُ الْمُضِلُّ، وَ الاْنْفُسُ الاْمّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالاْمانِىِّ، وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعاصى، وَ وَعَدَتْهُمُ الاْظْهارَ، فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النّارَ. و آن حضرت در روز نهروان بر کشتههاى خوارج گذشت و فرمود: بدا به شما، آنکه فریبتان داد به شما ضرر زد.
گفتند: چه کسى آنان را فریفتاى امیرالمؤمنین؟ امام (علیه اسلام) فرمود: شیطان گمراهکننده، و نفس امّارهبه سوء آنان را به آرزوها فریفت، میدان معصیت را براى آنان گسترد،پیروزى را به آنان وعده داد، و به آتششان درانداخت.
اِرْجِعْ، فَـاِنَّ مَشْىَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلى فِتْنَةٌ لِلْوالى، وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ. روایت شده: آن حضرت زمانى که از صفّین به کوفه آمد از محله شَبامیان عبور کرد، صداى گریه زنان را بر کشتههاى صفّین شنید، حرب بن شُرَحبیلشَبامى که از سران قبیلهاش بود به جانب حضرت آمد، امام (علیه السلام) به او فرمود: زنانتان بر آنچه از آنان مىشنوم بر شما مسلّطند؟! چرا آنان را از ناله زدن منع نمىکنید؟!
حرب مىخواست پیاده در رکاب حضرت حرکت کند، امام (علیه السلام) به او فرمود:
بازگرد، که پیاده آمدن چون تویى با من موجب فتنه براى حکمران، و خوارى براى مؤمن است.
لَکَ اَنْ تُشیرَ عَلَىَّ وَ اَرى، فَـاِنْ عَصَیْتُـکَ فَاَطِعْنى. آن حضرت به عبداللّه بن عباس در باره نظرى از او که موافق رأى امام نبود، فرمود: برتوستکه رأى خود را بهمن ارائه کنى و من هم بیندیشم،زمانىکه نظرت را نپذیرفتم مرا اطاعت کن.
] وَ قیلَ لَهُ: بِاَىِّ شَىْء غَلَبْتَ الاْقْرانَ؟ فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ:[ ما لَقیتُ اَحَداً اِلاّ اَعانَنى عَلى نَفْسِهِ. به آن حضرت گفته شد: چگونه بر هماوردانت غالب شدى؟ آن حضرت فرمود: احدى را ندیدم جز اینکه مرا بر علیه خود کمک کرد. ] یُومِئُ بِذلِکَ اِلى تَمَکُّنِ هَیْبَتِهِ فِى الْقُلُوبِ.[ اشاره به جا گرفتن هیبت و عظمتش در دلها دارد.
] وَ قالَ لَهُ بَعْضُ الْیَهُودِ: ما دَفَنْتُمْ نَبِیَّکُمْ حَتَّى اخْتَلَفْتُمْ فیهِ! بعضى ازیهود گفتند: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که در بارهاش دچار اختلاف شدید! فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ لَهُ:[ اِنَّما اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: ما نسبت به آنچه از او رسیده است، اختلاف کردیم نه درباره شخص او، وَلکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ اَرْجُلُکُمْ مِنْ الْبَحْرِ حَتّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ: ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «اِجْعَلْ لَنا اِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ، قالَ: اِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» «برای ما خدایی بساز، چنان که بت پرستان خدایی دارند»، حضرت موسى (علیه السلام) گفتند: «شما مردمى نادان هستید»
رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جاءَ، فَاِنَّ الشَّرَّ لایَدْفَعُهُ اِلاَّ الشَّرُّ. و آن حضرت فرمود: سنگ را به همان جا که از آن برآمده برگردانید، چرا کهشر را جز شرّ دفع نمىکند.
اِتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنینَ، فَاِنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ الْحَقَّ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ. و آن حضرت فرمود: از گمانهاى اهل ایمان پروا کنید، که خداوند حق را بر زبان آنان نهاده است.
] وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ:[ اِذا کُنْتَ فى اِدْبار وَ الْمَوْتُ فى اِقْبال، فَمـا اَسْـرَعَ الْمُلْتَـقى! و آن حضرت فرمود: زمانى که به دنیا پشت کردهاى و مرگ به تو روى نموده،به هم رسیدن تو و مرگ چه سریع است!
ما اَضْمَرَ اَحَدٌ شَیْئاً اِلاّ ظَهَرَ فى و آن حضرت فرمود: کسى چیزى را در درونش پنهان نمىکند مگر اینکه از سخنان فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِـهِ. بىتأمّلش و از صفحات رخسارش آشکار مىگردد.
یابْنَ آدَمَ، اِذا رَاَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ و آن حضرت فرمود: اى پسر آدم، چون ببینى خداوند سبحان نعمتهایش را پىدر پى یُتابعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ اَنْتَ تَعْصیهِ فَاحْذَرْهُ. به سوى تو مىفرستد درحالى که او را نافرمانى مىکنى از وى برحذر باش.
مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ اِغاثَةُ و آن حضرت فرمود: از کفّارههاى گناهان بزرگ به داد دادخواه الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ. رسیدن، و اندوه اندوهگین را برطرف کردن است.
لَنا حَقٌّ فَاِنْ اُعْطیناهُ، وَ اِلاّ رَکِبْنا و آن حضرت فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود (چه بهتر)، ورنه بر ترک اَعْجازَ الاْبِلِ وَ اِنْ طالَ السُّرى. شتران سوار شویم هرچند این شبروى طولانى شود.
] وَ هذَا الْقَوْلُ مِنْ لَطیفِ الْکَلامِ وَ فَصیحِهِ. وَ مَعْناهُ اَنّا اِنْ لَمْنُعْطَ حَقَّنا این از سخنان لطیف و فصیح امام است. مفهومش این است که اگر حقّ ما داده نشود بهمانند افراد کُنّا اَذِلاّءَ. وَ ذلِکَ اَنَّ الرَّدیفَ یَرْکَبُ عَجُزَ الْبَعیرِ از چشمافتاده خواهیم بود. و این بهخاطر این است که آن که پشت سر راکب سوار مىشود کَالْعَبْدِ وَ الاْسیرِ وَ مَنْ یَجْرى مَجْراهُما.[ مانند برده و اسیر و کسى است که در مرتبه اینان است.
اِذا اَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلى قَوْم اَعارَتْهُمْ و آن حضرت فرمود: چون دنیا به ملّتى روى کند خوبی هاى دیگران را مَحاسِنَ غَیْرِهِمْ، وَ اِذا اَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحاسِنَ اَنْفُسِهِمْ. به آنان عاریت دهد، و چون پشت کند خوبی هایشان را از آنان سلب نماید.
صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشاشَةُ و آن حضرت فرمود: سینه عاقل مخزن راز اوست، گشادهرویى حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَ الاْحْتِمالُ قَبْرُ الْعُیُـوبِ. دام محبت، و تحمل آزار دیگران پوشاننده عیوب انسان است.
]وَ رُوِىَ اَنَّهُ عَلَیْهِالسَّلامُ قالَ فِىالْعِبارَةِ عَنْ هذَا الْمَعْنى اَیْضاً:[ و روایت شده از آن حضرت که در زمینه فقره اخیر چنین فرموده: وَالْمُسالَمَةُ خِباءُ الْعُیُوبِ، وَ مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ صلح و مسالمت پوشش عیبهاست. و خشمگین بر آدم از خود السّاخِطُ عَلَیْهِ. راضـى بسیار اسـت.
و آن حضرت فرمود: بخل عار است، و ترس نقصان، تنگدستى یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَریبٌ فى بَلْدَتِهِ. زیرک را از برهانش لال کند، انسان تهی دست در دیارش غریب است.